ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

كم كم دارم بزرگ ميشم

عذاب وجدان ارميا

خوابم مياد وسط ظهره دلم ميخواد چشمام رو كه نميتونم باز كنم با خيال راحت روي هم بذارم براي چند دقيقه خوابم ببره كه يهوووووووو موهامه كه تو دستاي ارميا  كشيده ميشه تا نذاره بخوابم اخه بچه جون مادرت بذار يه ذره بخوابم نخير ول كن نيست كه نيست منم تهديدش ميكنم اگه بازم موهام رو بكشه منم موهاي اون رو ميكشم و فقط صداي جيغ ارميا رو ميشنوم كه محكم سرش رو مياره ميكوبه تو دهن من و الان لب بنده خيلي زيبا و خوشگل يه وره باد كرده و رنگش بنفش شده و كلي درد ميكنه ارميا كه خودش متوجه كار اشتباهش شده بعد كلي اخ اخ گفتن دراز كشيد و سرش رو گذاشت رو فرش گرفت خوابيد الهي من بميرم واسه اون عذاب وجدانت بيدار هم كه شده بود هنوز يادش بود با لب من چي...
15 تير 1392
1